کد مطلب:188757 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:142

از سقیفه تا حکومت بنی امیه
دستیابی فرزندان ابوسفیان به جایگاه خلافت و رسیدن بنی امیه به حكومت، یكی از تلخترین پیامدهای ماجرای سقیفه ی بنی ساعده [1] است.

شاید این سخن در نظر كسانی كه معاویه را خال المؤمنین! می دانند حمل بر تعصب و شیعیگیری شود، ولی خوشبختانه گذشت زمان و رشد آگاهی و



[ صفحه 162]



اصلاح طلبی در جهان اسلام، برخی از دانشمندان و روشنفكران اهل سنت را بر آن داشته، تا به صراحت اعلام كنند تیره بختی جهان اسلام از زمانی آغاز شد كه خلافت انتخابی، به وسیله ی معاویه، به سلطنت موروثی تغییر یافت و معاویه برای فرزندش یزید، از مردم بیعت گرفت [2] .

این سخن، حق است، اما تمام سخن و گویای همه ی حقیقت نیست؛ زیرا فقط این عمل معاویه، جهان اسلام را به دست حكومت های مستبد و خودكامه و بی لیاقت نسپرد، بلكه طغیان او علیه علی بن ابی طالب (ع) كه حكومت مركزی را در اختیار داشت خود سرآغاز طغیان های پیاپی و مكرر در صحنه ی سیاسی جوامع اسلامی شد، طغیان هایی كه نه برای امر به معروف و نهی از منكر، بلكه صرفا برای تسخیر پایگاه قدرت و خوشگذرانی و زورگویی بود.

تزویرهایی كه معاویه در طریق سیاست به كار بست، قرآن هایی كه بر نیزه كرد، پیمان هایی كه با حسن بن علی (ع) منعقد ساخت و همه را نادیده گرفت و روش هایی كه در خریدن نیروهای سرشناس به كار برد، همه و همه الگویی شد برای حكومت های پس از او، تا عالمان را یا با پول و پست و مقام بخرند و یا تحقیر كنند و بی ارج سازند و از جهل و حماقت توده ها در استثمار آنان بهره جویند و...

شیوه هایی كه معاویه به كار گرفت، از او چهره ای موفق در صحنه ی سیاست ساخت و در مقابل او علی بن ابی طالب (ع) كه هرگز حاضر نشد برای تحقق عدل، جور را به استخدام در آورد، و حیله و تزویر با مسلمانان را وسیله ی كسب قدرت قرار دهد، فاقد زیركی و سیاست معرفی شد. تا آن جا كه گفتند:

معاویه از علی (ع) هوشمندتر و سیاستمدارتر است!

و امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ آنان با سینه ای گران فرمود:

به خدا سوگند، معاویه از من زیركتر نیست، ولی او پیمان شكنی و خیانت می كند، و از این طریق اهدافش را پی می گیرد.

اگر من از بی وفایی و پیمان شكنی بیزار نبودم، می دیدید كه زیركترین مردمم،



[ صفحه 163]



ولی چه باید كرد كه در بینش من حیله و فریب مردم، گناه و نافرمانی خدا است... [3] .

زندگی سیاسی معاویه، در حقیقت پیش نویس برنامه ای است كه ماكیاول قرن ها بعد به حاكمان دیكته كرد و به آنان گفت:

معاویه، فرزند ابوسفیان، نخستین حلقه ی خط انحراف در امر حكومت و خلافت نیست، او برگزیده ی عثمان است، خلیفه ای كه آن قدر به حیف و میل بیت المال پرداخت و بستگانش را در رأس امور قرار داد و بر مردم مسلط ساخت كه بر او شوریدند.

عثمان نه تنها زندگیش، منشأ خیر برای امت اسلامی نبود، بلكه جامه ی خونینش نیز دستاویز مكر سیاستبازان قرار گرفت و آغاز جنگی دیگر شد!

اگر این خط را با انصاف و تحقیق دنبال كنیم خواهیم دید كه رشته ی این نابسامانی ها به سقیفه باز می گردد.

آن روز كه ماجرای عظیم غدیرخم به فراموشی سپرده شد و فریاد «حسبنا كتاب الله» میان مردم و عترت جدایی افكند و حدیث ثقلین در غبار فراموشی نهفته گشت! آن روز بنای حكومت اسلامی آفت خیز شد و رو به انحطاط گذاشت!

اگر خانه ی علی (ع) به وسیله ی حامیان خلافت ابوبكر، مورد هجوم قرار گرفت، [4] این سرآغاز بیعتی است اجباری، كه معاویه از مردم برای فرزندش یزید می گیرد، [5] و الگویی می شود برای حكومت های بعد، كه به صرف دست یافتن به حكومت، آن را به هیچ قیمتی رها نكنند و فرزندانشان را به ولیتعهدی خود بگمارند!

اگر گرامی ترین عضو خانواده ی پیامبر - فاطمه ی زهرا (س) - در مسیر دستیابی حاكمان به حكومت، مورد خشم و بی احترامی شدید قرار می گیرد، این سرآغازی



[ صفحه 164]



است برای تبعید رفتن ابوذر، صحابی پیامبر (ص) به وسیله ی عثمان [6] و شهادت حجر بن عدی به وسیله ی معاویه [7] و شهادت حسین بن علی (ع) و...

مطالعه ی ماجرای سقیفه می نمایاند كه حاضران در آن جمع، به ملاك های اصیل علمی و شایستگی های عملی رهبر آینده ی خود نمی اندیشیدند، بلكه سخن این بود كه امر خلافت و رهبری عرب در دست انصار باشد یا مهاجران! [8] .

ملاك های جاهلی، همچنان به شكل دیگری مطرح است.

هرچند عمر در برابر مردم چنین می گوید كه:

هیچ كس در میان شما چون ابوبكر نیست كه مردم خود را وقف او كنند [9] .

یعنی ابوبكر از آن جهت انتخاب شد كه محور وحدت مردم بود، ولی این موضوع در یك گفتگوی خصوصی میان عمر و ابن عباس به گونه ای دیگر مطرح می شود:

عمر از ابن عباس می پرسد: چرا قریش از خاندان شما (خلافت علی (ع) پس از رحلت پیامبر (ص)) جانبداری نكردند؟!

ابن عباس می گوید: نمی دانم.

عمر می گوید: ولی من می دانم؛ قریش مایل نیستند كه اجازه بدهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود، زیرا شما بدین وسیله احساس غرور و شادمانی می كردید! [10] .

از این بیان روشن می شود كه در اعماق این جریان های سیاسی، تصفیه حساب های قبیله ای و گروهی، جای داشته است.

زمانی كه بنیاد حكومت بر این انگیزه ها استوار باشد، منتهی شدن كار خلافت به حاكمیت كسانی كه مدینه را مورد تجاوز قرار داده و جان و مال و ناموس و اهل آن را



[ صفحه 165]



بر سربازان خود مباح شمردند، [11] امری دور از انتظار نیست!

در این روند سیاسی، كسانی می توانستند در شهرها و استان های مختلف به ولایت و امارت برسند كه كمترین مایه از تعهد و انسان دوستی و شرافت در جانشان نباشد، و این چنین است كه مردانی چون اشعث بن قیس كندی كه یك روز رهبری مرتدان را بر عهده داشت، فرمانروای تام الاختیار یكی از سرزمین های اسلامی می شود. [12] .

بنابراین، در یك نگرش دقیق تاریخی می توان سقیفه را پیش درآمد حاكمیت بنی امیه دانست، خطی كه از اسلام ناب فاصله گرفت و هر چه استمرار یافت، انحراف آن بزرگتر و بزرگتر شد. تا به عصری مقارن امامت باقرالعلوم (ع) رسید.

بدیهی است كه در این فاصله، جامعه ی اسلامی در نتیجه ی فساد و ناشایستگی اكثر حكومت ها، راه انحطاط را پیموده بود، چه در زمینه ی فرهنگی و دینی، چه در بعد مسایل سیاسی.

با این بیان، اگر تنگناهای سیاسی در آغاز امر خلافت، علی بن ابی طالب (ع) را به سكوت و انزوای سیاسی وا می دارد، می توان از این تنگناهای رو به ازدیاد، تا اندازه ای به شرایط و تنگناهای سیاسی جامعه، در عصری كه مقارن زندگی امام باقر (ع) بود، پی برد.


[1] سقيفه بني ساعده سايباني بود كه پس از رحلت رسول خدا (ص) عده اي زير آن گرد آمدند تا براي امت اسلام تعيين تكليف كنند و در آن جا با ابوبكر به عنوان نخستين خليفه بيعت كردند. معجم البلدان 3 / 228.

[2] رويارويي مسلك ها و جنبش هاي سياسي، علي السمان، ترجمه ي حميد نوحي، ص 166.

[3] والله ما معاوية بأدهي مني، و لكنه يغدر و يفجر، و لولا كراهية الغدر لكنت من أدهي الناس، و لكن كل غدرة فجرة و كل فجرة كفرة... نهج البلاغه، خطبه ي 191.

[4] الامامة و السياسة 1 / 12؛ انساب الاشراف 1 / 585؛ تاريخ يعقوبي 2 / 126؛ تاريخ طبري 1 / 1818؛ العقد الفريد 5 / 13؛ المختصر في اخبار البشر 1 / 156.

[5] رك: مروج الذهب 3 / 27 به بعد.

[6] طبقات ابن سعد 3 / 246؛ انساب الاشراف 5 / 48.

[7] انساب الاشراف 4 الف، 224؛ تاريخ طبري 2 / 140؛ اغاني 17 / 92.

[8] سيره ي ابن هشام 4 / 306.

[9] انساب الاشراف از 583 به بعد؛ رك: تشيع در مسير تاريخ 60.

[10] تاريخ طبري 1 / 2769؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 9 و 12 / 54 - 53.

[11] تاريخ طبري 4 / 370؛ كامل ابن اثير 4 / 111.

[12] تاريخ طبري 1 / 2418.